کد خبر: ۹۷۰۳
۲۱ تير ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۰

در خانه حاج‌قاسم قمی یک‌شنبه‌ها به روی سوگواران باز است

قاسم زندشهری در سال‌های اولیه زندگی با وجود اینکه در منزل اجاره‌ای بودند، نصف درآمدش را برای ائمه (ع) کنار می‌گذاشت. خانه ۶۰ متری آغازکننده مراسم‌های مذهبی او شد.


زهرا جمعه‌پور-فاطمه شوشتری| فامیل دوره‌اش کرده بودند تا به مشهد مهاجرت نکند، اما برق گنبد امام محبوبش جلو چشمش را گرفته بود. چشم از همه زرق‌و‌برقی که برایش رقم زده بودند، بسته بود. نمی‌دانست از کی و کجا شنیده بود که یک‌باره در جواب آنها گفته بود: حاشا به کرم امام‌رضا (ع)، اگر قدر شما هم نتواند به من خوبی کند!

با همین عشق و دل‌دادگی دارو‌ندار زندگی‌اش را که همان دستگاه جوراب‌بافی بود، روی کولش گذاشت و با ۱۶ قران راهی مشهد شد؛ راهی که ۲ شبانه‌روز وقت می‌گرفت و ۲۵ قران کرایه‌اش بود.

دوست داشتیم روایت را از زبان خودش بشنویم که چطور نیمی از راه را پیاده در بیابان‌های بی‌آب‌و‌علف طی کرده است تا بقیه عمرش را در مأمنی که آن را برای خودش بهترین جای دنیا می‌دانسته بگذراند، اما وقتی از خانه‌اش سر درآوردیم که سال‌ها از فوتش می‌گذشت. 

بااین‌حال، حسینیه‌ای با نامش در همسایگی حرم‌مطهر سیاه‌پوش امام‌حسین (ع) بود. حاج‌قاسم زند‌شهری با شهرت حاج‌قاسم قمی بیش از هفتاد سال است که این حسینیه را در محله پایین‌خیابان تأسیس کرده است. حسینیه‌ای که هنوز خیروبرکت آن نصیب اهلش می‌شود. در قالب یادنامه در این شماره به گوشه‌ای از زندگی او پرداختیم که روایت‌های پسرش، حاج‌ابراهیم است.


سوار بر چرخ جوراب بافی

قاسم زندشهری در کودکی پدر و در نوجوانی مادرش را از دست می‌دهد. مدتی با عمویش زندگی می‌کند. بعد از فوت عمویش، چون چند سالی طعم زندگی در مشهد را چشیده بود، تصمیم می‌گیرد به مشهد مهاجرت کند. 

حاج ابراهیم قمی شنیده‌هایش را از زبان مرحوم پدرش چنین تعریف می‌کند: در قم روی چرخ جوراب‌بافی کار می‌کرد که تصمیم گرفت به مشهد برود. اقوامش او را که نوجوانی کم‌سن بود، دوره کردند که همین‌جا بمان. او را در شهر می‌گرداندند و وعده‌ووعید می‌دادند. بستگان پدرم در تهران، او را از مهاجرت می‌ترساندند. حتی یک روز کامل او را به گردش بردند و آخر سر هم به سینما.

پدرم کل مدت فیلم سرش پایین بود و تسبیح می‌گرداند. آن لحظه‌ها عشق امام‌رضا (ع) تنها چیزی بود که جلو چشمش بود. در راه برگشت، آب پاکی را روی دستشان ریخت. گفته بود حاشا به کرم امام‌رضا (ع) که قدر شما نتواند به من خوبی کند! گویا همان‌جا اقوام متوجه می‌شوند اصرارشان برای ماندن او بی‌فایده است و او را به حال خودش می‌گذارند.

پسر از قول پدر ادامه می‌دهد: ۲۵ قران کرایه اتوبوس آن زمان از قم تا مشهد بود. پدرم ۱۶ قران داشت و از طرفی هم نمی‌خواست جلو کسی سر خم کند. به‌خاطر همین، یک منزل چرخ جوراب‌بافی را به کول گرفت و پیاده راه را طی کرد تا به اتوبوس بعدی رسید. برای زیادنشدن هزینه راه، تا منزل بعدی هم وسط اتوبوس روی چرخ جوراب‌بافی‌اش نشست تا پول کمتری بابت کرایه بدهد.

آقاابراهیم از گندم‌خوردن پدرش در راه می‌گوید. گویا وقتی اتوبوس به نزدیک مشهد می‌رسد و در تپه سلام توقف می‌کند، او بعد از ساعت‌ها گرسنگی از مقداری گندم که کنار جاده برای کبوتر‌ها ریخته بودند، برمی‌دارد، کف‌مال می‌کند و می‌خورد.

 

یک‌شنبه‌های خاص حاج‌قاسم قمی


برکت روضه منزل ۶۰ متری

حاج‌قاسم بعد از چند سال که در مشهد چندین شغل عوض می‌کند، پس‌اندازی دست‌و‌پا می‌کند. بعد به قم بر‌می‌گردد و با دختر‌خاله‌اش ازدواج می‌کند و راهی مشهد می‌شود. وقتی به مشهد بر‌می‌گردد، به قاسم قمی معروف می‌شود. در سال‌های اولیه زندگی‌شان با وجود اینکه در منزل اجاره‌ای بودند، نصف درآمدشان را برای ائمه (ع) کنار می‌گذاشتند. وقتی توانست پول خرید منزل را تهیه کند، وسواس زیادی داشت که حتما منزل را از شخصی با‌تقوا و دارای معرفت بخرد.

همان‌طور هم شد و منزل شخصی شیخ‌مهدی واحد‌خراسانی را که از علمای مشهد بود، خرید. این خانه شصت‌متری آغازکننده مراسم‌های مذهبی او می‌شود. شروع مراسم مذهبی در دهه ۱۳۲۰ هم‌زمان با وفات امام‌موسی‌بن‌جعفر (ع) بود که قاسم قمی محبت زیادی به ایشان داشت. ۱۰ روز عزاداری مخصوص ایشان بود. مراسمی ساده با جمع بیست‌سی‌نفره زیر سقف خانه‌اش با ظرفی که از همسایه‌ها قرض می‌گرفتند.

همسر حاج‌قاسم قمی که در ابتدا آشپزی مراسم را به‌عهده داشت، پشتوانه محکم او بود. ابراهیم قمی، پسر شصت‌وسه‌ساله‌اش، می‌گوید: پدرم بعد از فوت مادرم در اتاقی پشت حسینیه که حالا وسعت گرفته بود، زندگی ساده‌اش را می‌گذراند. در مجالسی که با سیصدچهارصد نفر شرکت‌کننده برگزار می‌شد، همیشه درحال جنب‌وجوش بود تا جایی که بعضی او را با سرایدار اشتباه می‌گرفتند.


کارتن‌خواب‌هایی که پسرخاله‌اش بودند

ابراهیم قمی می‌گوید: اطعام نیازمندان و کارتن‌خواب‌ها در یکشنبه‌شب‌ها یادگار پدرم است. او احترام زیادی برای این افراد قائل بود و به‌دلیل صمیمیتی که با آنها پیدا می‌کرد، آنها را پسر‌خاله خود می‌خواند. بعد از فوت پدرم همچنان این افراد را در محله با نام پسر‌خاله‌های حاج‌قاسم می‌شناسند. حتی در مجالس بعضی به پدرم معترض می‌شدند که کارتن‌خواب‌ها را راه ندهید و از بوی نا‌مطبوع لباس‌هایشان شاکی بودند که پدرم هم خیلی دل‌گیر می‌شد.

می‌گفت این خانه را هیچ‌وقت رها نکنید. حتی اگر پول نداشتید، شکم گرسنه‌ای را با اشکنه سیر کنید

نکته دیگر صحبت‌های حاج‌ابراهیم از دوستان پدرش است و تعریف می‌کند: پدرم دوست‌هایی با سمت‌های مهمی داشت. به آنها توصیه می‌کرد حتما در این مراسم شرکت کنند تا دیگران فکر نکنند این سفره فقط برای فقراست؛ و اینکه این افراد متمکن با قشر ضعیف جامعه آشنا شوند تا شاید جرقه‌ای برای کمک‌کردن به آنها شود.

گویا حاج‌قاسم روزی به دوست پزشکش که خادم حرم‌مطهر بود، توصیه می‌کند همان چندساعتی را که در حرم خدمت می‌کند، پشت میز مطبش بنشیند و افراد نیازمند را با نیت خادمی برای امام‌رضا (ع) رایگان ویزیت کند، چراکه خادمی فقط داخل حرم نیست. تأکید حاج‌ابراهیم بر این است که برای حاج‌قاسم سیرکردن شکم نیازمندان به بهانه‌های مختلف در رأس کارهایش بود.

یک‌شنبه‌های خاص حاج‌قاسم قمی

 

سیرکردن گرسنه حتی با اشکنه

ابراهیم قمی می‌گوید: پدرم منزل شخصی خودش را به حسینیه تبدیل کرد و ادامه این مسیر را به‌عهده من و برادر و خواهرهایم گذاشت. او از ما خواست تا ۱۰ سال بعد از خودش حسینیه پا برجا بماند و اعتقاد داشت بعد از این مدت ترک این کار برایمان سخت می‌شود. می‌گفت این خانه را هیچ‌وقت رها نکنید. حتی اگر پول نداشتید، شکم گرسنه‌ای را با اشکنه سیر کنید.

او باور دارد به‌دلیل نگاه تربیتی پدرش بوده که با وجود نداشتن قدرت بازسازی بنا، چشم به فروش این حسینیه ندوخته‌اند. از سال ۱۳۹۱ که حاج‌قاسم از دنیا رفته است، آنها نگذاشته‌اند چراغ حسینیه خاموش شود.

همچنین او از مراسم گرم و باشکوه حسینیه در ایام محرم و صفر می‌گوید. از عزاداری و مراسم ظهر عاشورا و تاسوعا که مانند مراسم یکشنبه‌شب‌ها و شهادت ائمه (ع) سال‌هاست بر سردر حسینیه قمی مهر زده شده است.

* این گزارش پنج شنبه ۲۱ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۴ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44